Monday 19 August 2013

پری خانوم




تا قبل از زن گرفتن مجید، روزی نبود که دم خونه پری خانوم جنجال نباشه، مجید تا وقتی بچه بود، هر روز یا شیشه می شکوند یا بچه ها رو کتک می زد. بعدش که بزرگ شد دنبال دخترای محل میفتاد و مزاحم زن و بچه مردم بود. نه کار می کرد و نه درس میخوند، صبح که مادرش می رفت سر کار، ول می گشت و شر به پا می کرد و عصر که پری خانوم از راه می رسید، سیل شاکیها بود که روانه خونه اش میشد.
بالاخره پری خانم واسه پسر شرور و ناخلفش زن گرفت، یه دختر بچه مظلوم و عینکی که ته لهجه مشهدی داشت و ساکت بود وکم حرف. پری خانوم دو تا اتاق داشت، یکیش رو خودش برداشت و اون یکی رو داد به مجید و زنش.
عروس پری خانوم یه وانت جهیزیه آورد، روزی که جهاز آوردن، همه همسایه ها دم در بودن تا ببینن عروس از خونه باباش چی آورده. اهل محل خوشحال بودن که مجید بالاخره از دور کوچه ها جمع شده و به سر و سامون رسیده.
چند روز بعد از عروسی بود که اولین جیغ اعظم از خونه پری خانوم بلند شد. مجید می زدش، خانم مقدم اولین نفری بود که دوید دم در خونه پری خانوم و دستش رو گذاشت روی زنگ، بعد از اون احترام خانوم در حالیکه زیر لب دعا میخوند با پای گچ گرفته اش لنگون لنگون رفت طرف خونه پری خانوم.
 اعظم با یقه جر خورده وسط حیاط افتاده بود و ناله می کرد. احترام خانوم از رو زمین بلندش کرد و خانوم مقدم دست مجید رو کشید و برد تو اتاق. ناهید خانوم که تازه از نونوایی اومده بود، سنگکهای برشته رو داد دست فاطمه و رفت تو خونه پری خانوم و در رو بست.
از اون به بعد همسایه ها گوش به زنگ بودن، تا صدای جیغ اعظم می رسید می دویدند تو کوچه و از پشت در به مجید التماس می کردن که صلوات بفرسته و دستش رو روی زن بلند نکنه.
یه روز ظهر دوباره صدای جیغ اعظم بلند شد و اینبار اصغر آقا که از خواب پریده بود با زیر شلواری راه راه پرید تو کوچه و مشتش رو کوبید به در خونه پری خانوم و داد زد:
- نامرد، اگه راست میگی در رو باز کن تا بهت بفهمونم زورت رو باید به کی برسونی، زن رو می زنی جاکش؟ در رو باز کن...
صدای اعظم خوابید ولی در خونه همچنان بسته بود، زن اصغر آقا که تنها زن کارمند کوچه بود، با اون هیکل چاق و گنده اش در حالیکه نفس نفس می زد  و با یه دستش اصغر آقا رو می کشید و با دست دیگرش جلوی دهنش رو گرفته بود،  التماس می کرد که تو کار زن و شوهر دخالت نکنه ولی اصغر آقا که همه می گفتن صعف اعصاب داره و قرص میخوره، ول کن نبود، چشمهای درشتش از حدقه زده بود بیرون و با شدت زنش رو هل می داد و با مشت می کوبید به در و می گفت:
-مادر ج... در رو باز کن تا حالیت کنم.
اینبار در باز شد و مجید که نصف هیکل اصغر آقا هم نبود در حالیکه رگ گردنش زده بود بیرون داد زد:
-فحش مادر میدی؟ مگه خودت ناموس نداری بی پدر مادر؟
که کله اصغر آقا صاف رفت تو صورتش و تا مردای محل سر برسن، مجید مثل یه گونی سیب زمینی وسط کوچه افتاده بود.
عصر که پری خانوم اومد، همسایه ها سر کوچه بودن تا خبر دعوای اصغر آقا و مجید رو یواش یواش بهش بدن. پری خانوم قلبش ضعیف بود و همه می ترسیدن که سنگکوب کنه. پری خانوم اما سنگکوب نکرد، بلکه از همون سر کوچه شروع کرد به جیغ و داد و فحشهای چارواداری دادن به اصغر آقا و زن و بچه اش. اینبار آقای مقدم و شوهر احترام خانوم که مردای بزرگتر محل بودن، دخالت کردن و قبل از اونکه کار به جاهای باریک بکشه، ریختن جلوی خونه اصغر آقا و نذاشتن که بیاد بیرون و دهن به دهن یه بیوه زن بی سایه بالا سر بذاره. اصغر آقا مردی کرد و جواب پری خانوم رو نداد، مجید هم که صبح کتک مفصلی خورده بود، یه داد الله اکبری سر پری خانوم کشید و بردش تو خونه.
از فردای اون روز، دیگه از خونه پری خانوم صدایی بلند نشد و همه خوشحال بودن که بالاخره مجید ادب شد و دست از سر اعظم بیچاره برداشت، اما غافل از اینکه اینبار پری خانوم کینه اعظم رو به دل گرفته و او رو در کتک خوردن مجید مقصر می دونه. درِ خونه روی اعظم قفل شد و پری خانوم بهش اجازه نمی داد که مثل زنهای دیگه بشینه دم در و با همسایه ها حرف بزنه. اما احترام خانوم که رابطه اش با همه اهل محل خیلی محترمانه و مادرانه بود به خونه پری خانوم رفت و آمد داشت و خبرای عجیبی میاورد، اینکه پری خانوم پرده وسط اتاق رو برداشته و میز سماورش رو برده تو اتاق اعظم، اینکه اجازه نمیده اعظم عینک بزنه و این کارا رو قرتی بازی می دونه، اینکه جلوی احترام خانوم زده تو سر اعظم که چرا لباسهای زیرش رو تو حیاط پهن کرده و...
کار به جایی رسید که یه روز صبح که پری خانوم رفت سر کار، مجید و اعظم وانت گرفتن و اثاثشون رو جمع کردن و بدون خداحافظی رفتن تو اتاقی که سه تا کوچه پایینتر، از آق مهدی شکسته بند اجاره کرده بودن. عصر که پری خانوم برگشت و اتاق مجید رو خالی دید وارفت، با اوقات تلخ اومد تو کوچه و نشست پیش همسایه ها و بعد از اینکه حالش جا اومد، شروع کرد به ناله و نفرین کردن به اعظم و بعد از اینکه کلی فحش نثار قبر پدر مرده مجید کرد، با زهرخند تلخی گفت:
-اینا بر می گردن، ولی اونوقت دیگه من راهشون نمیدم. حالا ببینین کی گفتم، مجید بدون من شلوارشم نمی تونه بالا بکشه، اون دخترۀ کور مکوری هم یه کته نمی تونه دم کنه. برمی گردن.
چند روز بعد، نزدیکای ظهر، همسایه ها دم در نشسته بودن و سبزی پاک می کردن، پری خانوم شوخی می کرد و از خیاطخونه و ماجراهای مشتریهاش می گفت و غش غش می خندید. آذر مشغول بافتن لباس بچه اش بود و از خانوم شیرزاد یاد می گرفت که چجوری حلقه آستین بندازه، مامان داشت شیشه در حیاط رو پاک می کرد... یهو یه وانت سفید پیچید تو کوچه. مجید از پشت وانت پرید پایین و پری خانوم رو صدا زد. پری خانوم با تعجب به همسایه ها نگاه کرد و بعد از چند ثانیه با اخم و تخم گفت: دیدین گفتم برمی گردن؟ حالا خیلی مونده که قدر منو بدونن، حیف که دلم نمیاد راهشون ندم، مهتاج گفت: آخی، ترو خدا به روشون نیار، جوونن. مامان گفت: آره پری خانوم، بزرگی کن و ببخششون، نادونن، یه اشتباهی کردن، بخشش از بزرگونه. خانوم شیرزاد هم پشت حرف مامان رو گرفت و گفت: آره پری خانوم بگذر ازشون، تو که به یتیمی این بچه رو بزرگ کردی نذار آلاخون والاخون بشه. پری خانوم در حالیکه ناودون رو گرفته بود تا بتونه از رو زمین بلند شه گفت: من که می گذرم، ایشالا خدا هم ازشون بگذره، و شلون شلون رفت و بقچه رختخوابها رو از دست مجید گرفت. اعظم در ماشین رو باز کرد و در حالیکه سرش رو پایین انداخته بود به همسایه ها سلام کرد و رفت تو خونه. همه با تعجب به مجید نگاه می کردن که تند و تند بارها رو پیاده می کرد و می داد دست مادرش. انگار نه انگار که بی خبر و با قهر رفتن. ناهید خانوم گفت: اواااا... چه پررو، خودش رفته و خودش برگشته هیچ به روی مبارکش هم نمیاره، اقلا دست مادرش رو ببوسه، والله اگه من بودم راهشون نمی دادم. احترام خانوم که تا اون موقع ساکت بود یواشی دم گوش خانوم مقدم گفت: امروز چرا پری خانوم نرفته سرکار؟ خانوم مقدم گفت: نمی دونم، لابد تعطیل بوده. احترام خانوم لبخندی زد و آهسته گفت: دیروز غروب رفتم خونه آق مهدی شکسته بند که گچ پام رو باز کنه، صدای گریه پری خانوم حیاط رو برداشته بود...

 






7 comments:

  1. می دونستم که آخرش نباید به همین سادگی تموم شه, می دونستم جمله آخر باید یه جمله خاص باشه! عالی بود

    ReplyDelete
  2. ممنونم از توجهتون دوست عزیز:)

    ReplyDelete
  3. .منم آخرش رو دوست داشتم

    ReplyDelete
  4. This comment has been removed by the author.

    ReplyDelete